روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

جشن فارغ‌التحصیلی از پیش دبستانی رایانم

گلدونه های من...از حدود یک ماه پیش، رایانم از اینکه به پایان سال تحصیلی نزدیک می شدیم ناراحت بود. از جدا شدن از خانم مدیر، خاله هنگامه و دوستانش. تا دیروز که چهار تایی با هم به جشن فارغ‌التحصیلی رفتیم و حسابی ناراحت بود و حتی کلی گریه کرد. البته خیلی از بچه‌های دیگه و مدیر و معلم ها هم گریه کردن! جوری که تقریبا همه اشک ریختن!  «هر آغازي را پايانيست، هر درودي را بدروديست، هر وصلي را هجرانيست، هر بهاري را خزانيست، وتنها چيزي كه مي ماند خاطرات خوب و بد است.»  نیک باشید و نیک بمانید و نیکی بکارید دلبران نیکوی من😍 رایان، آخرین روز پیش دبستانی، در راه برگشت به خونه 😘😍 ...
3 خرداد 1402

خاطره‌ای از محل کار بابا

خوشگل های من... جمعه هفته گذشته مهمان محل کار بابا بودیم، جشن، عکس یادگاری و بازدید از کارخانه، کادوی یادگاری و ناهار. همه چیز عالی و به یادماندنی. فقط کمبود ی چیز خیلی محسوس بود، و اون عدم خوشامدگویی رسمی از طرف مدیرعامل یا یکی از معاونین، حتی به صورت یک پیام ویدیویی کوتاه!!! که البته به طور اتفاقی بعد از خروج از رستوران ما چهارتایی با مدیر عامل رو در رو شدیم و ایشون شخصا به ما خوشامد گفت و این خیلی جالب بود!  بعد از پایان برنامه و خروج از کارخونه، رفتیم فولاد شهر و به اتفاق عمو رضا که خیلی دوستش دارین، رفتیم پارک. قایق سواری، بانجی جامپینگ، و شهر بازی.‌‌ حسابی ترکوندین!!! با اینکه خسته شده بودید ولی باز هم دلتون نمی‌...
1 خرداد 1402
1